نمی دانم چرا یک کامنت که می نویسم تا نفر دیگری کامنت بعدی را ننوشته باشد ـ نمی توانم دوباره آنجا پیام بگذارم.
بهرحال چند تایی پیشنهاد داشتم که در کامنت گذاشتم در باره تقسیم کار بلاگی و امور دموکراتیک!
فریدون عزیز اگر می گویی از موسیقی لذت می بریم و هیچ کاری هم نداریم که موسیقیدان کیست و چه نوازنده ها و سازهایی در کار هستند یا باغی را می بینیم بدون اینکه بدانیم باغبان کیست و بیل و کلنگش چه بوده ـ یعنی می گویی بیاییم بدون شناختن یک نویسنده فقط از درون خود داستان به حرفهای آن پی ببریم که البته این با دیدگاه دستکم یک سال پیش تو فرق کرده و بنظر در این زمینه تحولی داشته ای و این خودش خوب است. وگرنه یادم هست که تا جیک و پیک بیوگرافی یک نویسنده و شاعر و زمان و تاریخش را نمی دانستی قادر به اظهار نظر نبودی. بهرحال من هم حالا نیامده ام بگویم فقط بچسبیم به نویسنده. گفتم که زمان و جامعه را نباید فراموش کرد. ولی اینطور که تو سعی می کنی نویسنده و جامعه و زمان و تاریخ را از یک اثر هنری جدا کنی و صرفا از درون خود آن اثر به یک نتیجه ای برسی برای من قابل قبول نیست. یعنی بین سبک های مختلف نقد و بررسی که خودت نام برده ای یکی را ارجعیت می دهی به بقیه مثلا ساختارشناسی یا همان شیوه معانی و بیانی. تو می گویی از درون خود داستان برسیم به شناخت نویسنده. ولی منظور من اصلا رسیدن به شناخت نویسنده نیست. من می خواهم یک اثر به من چیزی را بدهد تا به کار زندگی ام بخورد یا دستکم بقول حسام حتی از یک قصه خوب لذت ببرم مثل همان لذت از موسیقی و دیدن طبیعت که تو گفتی.
بهرحال یکی از سبک های بررسی را گفتی مثلا جامعه شناسی. خب این سلیقه ای است و تو می توانی بروی سراغ شیوه و معانی و بعد هم تازه می خواهی برسی به شناختن نویسنده. اما هدف من یک بررسی نسبی با استفاده از یک یا چند تا از این سبک ها است در حد توان و سوادم برای رسیدن به یک نتیجه و پیام. من با خواندن یک داستان که نمی خواهم نویسنده یا منتقد ادبی بشوم. یعنی هدف زندگی من این نیست. حالا تو یا دیگر دوستان گروه خیلی علاقه به نویسندگی و این جور قضایا دارید خیلی هم خوب است و من هم گفتم چیزهایی حتما از شما یاد می گیرم. حالا تو می توانی به عنوان یک نویسنده و منتقد ماهها بنشینی و هر واژه و جمله این داستان را بقول خودت کالبد شکافی بکنی و بعد هم تازه برسی به شناختن نویسنده آن. ولی من یک آدم نوعی عادی مثلا یک محصل یک کارمند یک زن خانه دار یک خیاط و و و .. چقدر عمر دارم که بگذارم تمام جزئیات یک داستان را کالبد شکافی بکنم؟ فقط می توانم وقت بگذارم بخوانمش و نظری بدهم یا انتقادی بکنم.
بهرحال فکر می کنم انسان بطور انتزاعی وجود ندارد و در نتیجه هنر را هم باید در بستر یک جامعه دید.
(سبز)
سلام دوستان خوش فکر...وقتی دیدم کار گروهی جدیدتان راخوشحال شدم ُ حرکت زیبایی را آغاز کرده اید و امیدوارم که رسالت جدیدتان را هم را به شایستگی انجام دهید ... برای تک تکتان آروزی سرافرازی دارم .
راستی همراه مهربان ممنونم به خاطر لطفی که به نوشته های این حقیر داری .....برای من نیز آیین مهر نشانی است از خیلی چیزها ......صداقت ُ فکربلند ...غم های زیبا و.....
یا حق.
کرم انداختید به جانم که حرف بزنم!چند بحث مختلف را همزمان پیش میبرید.
۱- بحث راوی و روایت (به قول من) و نوشته و نویسنده (به قول شما-چون روایت میتواند ساز و آواز و فیلم و نقاشی باشد ولی نوشته، نوشته است):بسیار حرفها در این باب و در مورد تئوریهای روایت وجود دارد.اما ساده بگویم:بیایید به یکی از آن سربازهای هخامنشی روی کتیبههای تخت جمشید فکر کنیم.آیا میشود موقعیت زمانی و مکانی هنرمند حجار را نادیده گرفت؟او که بوده؟آیا جوان بوده یا پیر مردی که عرق شره میکرده از کنار شقیقههایش وقتی میکوبیده با چکش بر قلم؟دو بحث است.یکی فردیت و دیگری قومیت و موقعیت .اگر یادتان باشد یک جا نوشتم نویسنده سر زا میرود.شخصیتش و فردیتش مستهیل میشود در اثر.اما قومیتش و موقعیتش هرگز.وقتی صد سال تنهایی را خواندید آمریکای لاتین را بیشتر حس میکردید یا مارکز را؟...از طرفی آیا لزومی دارد که هنرمند همان چیزی باشد که خلق میکند؟آیا خلق هنری چیزی جز شکستن قالب خویشتن است و به شکل و سیاقی که مطلوب نویسنده است، درآمدن؟از این سئوالات بگذریم.خیال میکنم در ساحت "نقطهی اثر"(که خالق اثر است) روایت داستان(یا هر صورت خلق هنری دیگر که روایت گونه باشد) به سه شکل قابل دسته بندی است.
اول- روایت غیر وابسته (شازده کوچولو-دو سنت اگزوپری)
دیم- روایت وابستهی قومی(صد سال تنهایی-گابریل گارسیا مارکز)
سیم-روایت وابستهی شخصی(مسخ-فرانتس کافکا)
نوادری هم وجود دارند که حیطهی عملشان دو یا هر سهی این تقسیمات را در بر گرفته، از جمله برجستهترینشان، دنکیشوت.چنانکه دنکیشوت، علاوه بر این که در طول اثر از یک تیپ عمومی آدمهای پریشان احوال، تبدیل به یک شخصیت محوری منحصر به فرد میشود که روایت را به تنهایی پیش میبرد، نگرش قومیتی برخورد با شوالیهسالاری و جامعهی روشنفکری قرن هجدهم اروپا را مطرح میکند و در نهایت به سمت یک پیام عالم گیر شلنگانداز پیش میرود.حالا شاید بتوانم بگویم که نه میتوان نویسنده را محدود کرد به یک شکل و گونه و روش و نه نوشته را.هر کدام مستقلاند و در این استقلال مرهون یکدیگر! و این تضاد که در یک مقیاس عظیم به تضادی جهانی دامن میزند مطلع شعر بلند همهی هنرمندان بوده و هست.بقیهی حرفها بیراهه به نظرم میرسد.به قدرت شما بسته است که اثر را در حیطهی یک نوشتهی منطقهای نگه دارید یا بسطش دهید تا بیکران جهان و لا یتناهی درون...در کامنتهای دوستان چیزی دیدم در بارهی بوف کور هدایت که لازم دانستم اشاره کنم که هیچ اثر داستانی در حیطهی ادبیات مدرن ایران، به اندازهی بوف کور ترجمه به زبانهای مختلف نشده و شمارگانش به این حد بالا نبوده.بوف کور یکی از آن کارهاست که هم فرانسه زبانها ایران را به نام آن میشناسند و هم انگلیسیزبانها و در تثلیث جهت گیریهای روایت، بسیار گسترده و باز عمل کرده.از همهی اینها که بگذریم وقتی من پشهی این هوا یا گلشیری که نهنگ این دریا بود مینویسیم به کدامیک از این تئوریها فکر میکنیم؟روایت جریان پیدا میکند و معلوم نیست که منم که روایت میکنم یا روایتست که...حالا با این دید بروید سراغ "قابلهی سرزمین من" و یا "برای کودکی که هرگز زاده نشد" از اوریانا فالانچی...بروید سراغ نویسندههایی که میشناسیدشان و یا خودتان! ببینید چقدر گسترده شدهاید...پهن شدهاید تا کامل و گسترده بنویسید...و راوی "حوالت تاریخی" خود باشید...
- بحث جنسیت و فمینیسم:شکی نیست که تماشای جهان از منظر زنانه یا مردانه (این به جنسیت خود نویسنده ربطی ندارد) تفاوتهای ساختاری و ماهوی غیر قابل انکاری دارند.من از این "ایسمها" بیزارم.اما نگرش زنانه به جهان و اقدام به خلق مدام آن (روایت) به طبع، گونههایی متفاوتند.چون زن از دیدگاه بسیاری از متفکرین، چیزی است علاوه بر انسان بودن.همهی ما انسانیم اما زنان، انسانهای زن هستند! زن بودن به معنای خلق نقشهای متفاوت و گاه متضاد در فردیت انسان است.به این واژهها دقت کنید:زن-مادر...زن-همسر...زن-دختر...
زنانگی قابلیت قرار گرفتن در موقعیتهای متفاوت در یک شخص و در یک مکان و زمان را فراهم میکند.زن میتواند مادر باشد و پرچم زایش و بقا را در دست بگیرد و همسر باشد و نقش دریچهی لذت و بستر امنیت را ایفا کند و مولود باشد و با زیرکی به عنوان مولود به کشف جهان بپردازد.انسانها خوب فهمیدند که با زن میشود خوابید(زن-همسر) در زن میشود خواب دید(زن-مادر) و زن را میشود خواباند(زن-دختر)!من فکر میکنم براهنی در "قابله" یک زن تمام عیار شده و ریخته روی کاغذ...
این چیزی است که زنانگی و زنانه نوشتن را یک موقعیت خلق هنری فوق العاده میکند و متفاوتش میکند با سایر نوشتهها.حالا نویسنده میخواهد زن باشد یا مرد...و این زنانگی چیزی است کاملن متمایز از اشکال آناتومیک انواع بشری.تنها شباهتش همان کلمهی "زن" است.یک مرد (آناتومیک) به زیبایی میتواند مادر باشد و همسر باشد و فرزند باشد و این اندیشهی منسوخ و غلط "زنان دهندهاند و مردان گیرنده" را له کند و عبور کند به جهان فرا جنسیت...
زیاد حرف زدم...بقیهاش باشد برای بعد...تا بعد...
راستی اینها بخشیش نظر خودم بود و بخشی دیگر از تئوریهای کلاسیک.اظهار نظرتان را به جان خریدارم...ضمنن مستهیل معنای بدی دارد!درستش مستحیل بود که غلط املایی من بود...
دوستان خوب من!
چه کار خوبی. چقدر اینجا رو با صفا کردید. حتما میشینم و با تمرکز همه نوشتههاتون رو میخونم.
سه تفنگدار عزیز!
از این که پیامهاتون رو میبینم تو وبلاگم برام خوشحال کننده است. امیدوارم که فرصتی پیدا بشه که بتونم منم به جمع دوستان به پیوندم، اگر بپذیرندم.
همیشه شاد باشید
این رفیق مان تیله باز کلی حرفه ای است و حریف می طلبد! آی جوانان بشتابید تنور حسابی داغ است بلکه نانی بچسبانید! چقدر حال می دهد این کل کل کردن ها و کلی دیدگاه های جالب مطرح می شود واقعا حظ می برم بچه جان هایمان اینقدر پرشور و حرارت هستند. دم شان گرم. راستی پس بقیه گروه کجا هستند؟ حسام و علی و مهراوه.. ای بابا شماها جوان هستید و حالا حالاها وقت دارید برای نقد و بررسی. آی جوانی کجایی که یادت بخیر!
خوابگرد به این وبلاگ لینک داده و این اتفاق خوبی است چون به عده بیشتری معرفی می شود و همه می توانند مشارکت کنند. چیزهایی که تیله باز نوشت بهتر بود در یک مطلب باشد و اینطوری حیف می شود که در چند کامنت جدا باشد. در مورد موضوع بعدی جمع خوانی هم چند نفر اظهار علاقه مندی کرده اند. فکر میکنم پیشنهاد تیله باز که داستان های زنان را دنبال کنیم پیشنهاد خوبی باشد. در مورد جای وبلاگ اینکه در بلاگ اسکای است به خاطر این بود که من فکر کردم از پرشن بلاگ بهتر است و اصلا یاد میهن بلاگ نبودم. البته بهتر از همه اینها خود بلاگر است که اگر مشکل زبان فارسی نداشتیم وبلاگ را آنجا می ساختیم.
حالا فهمیدم اینکه دفعه دوم اجازه کامنت گذاشتن نمی دهد اشکال نیست بلکه مال سیستم بلاگ اسکای است. احتمالا برای جلوگیری از ماشین هایی که کامنت تبلیغی می گذارند اینطوری اش کرده اند. فعلا که باید با این وضع بسازیم.