گامی در دیار نماد ها - شماره چهار



پیغام ماهی ها

 

رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب
آب درحوض نبود
 ماهیان می گفتند
 هیچ تقصیر درختان نیست
 ظهر دم کرده تابستان بود
 پسر روشن آب لب پاشویه نشست
 و عقاب خورشید آمد او را به هوا برد که برد
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولی آن نور درشت
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او پشت چین های تغافل می زد
چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن
و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم

 
سهراب سپهری

 
قابله سرزمین من


بعضی از داستانها مثل سه قطره خون و همین داستان قابله سر زمین من از زمره داستان هائی است که راحت نمیشود از کنارشان گذشت و احتیاج به کند کاو  بیشتری دارد. بارها شده است که مطلبی را نوشته ام و برداشتی را که دیگران از آن کرده اند برایم کاملا جالب و حیرت انگیز بوده است. چون برداشت ها با آنچه که من خواسته ام در اثر خود بگویم فرق داشته است.شخصیت نوشته ها در ذهن خواننده ها با دیدگاه های مختلف تعبیر های متفاوت پیدا می کند. من مرگ مولف را درین رابطه می بینم.

 

اینکه گفتم باید از یک نوشته به نویسنده رسید منظورم اینست که نیازی نیست برای درک یک نوشته ادبی بدنیای خارج داستان مراجعه کنیم. جای کتیبه واقعا خالیست. من و او با هم داستان سه قطره خون صادق هدایت را می خواندیم . من توی تاریخ  و  سرگذشت هدایت و تاریخ نوشته شدن داستان دنبال نماد های داستان میگشتم . در حالیکه کتیبه (سعید) معتقد بود همه اطلاعات در درون خود داستان است. زمانی به خارح از داستان مراجعه می کنیم که خود داستان رجوع داده باشد. بعد من در سایه راهنمائی های او متوجه شدم که حق با او بود.

با نگاه کردن به تاریخ نوشته شدن داستان و بر رسی شرایط اجتماعی و تاریخ جامعه چه بسا آدمی را از روند داستان خوانی و مطالبی که در داستان مطرح شده است بدور میکند.

 

در داستان( قابله سرزمین من) هنگام که تاریخ نوشته شدن  انرا مطرح شد بطور ناخود آگاه  ذهن مان  را بسوی  انقلاب معطوف داشت. از آن بعد تمامی تعابیر ما از دید تاریخ و جریان انقلاب بود. به نظر من در درک تعابیر  این داستان به خاطر اطلاعات ذهنی مان   کم کاری شده است. از حسام عزیز که رشته اش ادبیات است انتظار دارم که درین موارد قلم زیبایش را بکار اندازد .  اکنون دارم می اندیشم که ایا این داستان میتواند تعبیر دیگری ورای تعبیر انقلاب داسته باشد؟ مسلما نیازی نیست برای خواندن یک داستان برویم تاریخ یک کشور را بخوانیم.

 

باید یاد بگیریم برای شیمی نرویم فیزیک بخوانیم. برای درک ادبیات نرویم تاریخ بخوانیم. برای درک زیبائی گل سرخ نرویم قلسفه بخوانیم

 
********************

پیام ها

پیام ها را در ستون نظریات جمع خوانی مرتب  با اشتیاق فراروان دنبال می کنم . کوروش علاقمند است  این که در مورد داستان قابله سرزمین من نظرش را بنویسد. شاید بهتر باشد در انتخاب و خوانش داستان دیگر کمی دست نگهداریم تا نظر او را هم بدانیم و همچنین درین وقفه فرصتی خواهد بود برای بررسی و برنامه ریزی نظم دادن به یادداشتها
. 

امیر حسین یزدان بد نویسنده بلاگ سیاهه های یک تیله باز عجب مقاله خوبی نوشته است و با چه زیبان شیوائی تفکر فمینیستی را شرح داده است.

انجا که می نویسد :

 این چیزی است که زنانگی و زنانه نوشتن را یک موقعیت خلق هنری فوق العاده می‌کند و متفاوتش می‌کند با سایر نوشته‌ها.حالا نویسنده می‌خواهد زن باشد یا مرد...و این زنانگی چیزی است کاملن متمایز از اشکال آناتومیک انواع بشری.تنها شباهتش همان کلمه‌ی "زن" است.یک مرد (آناتومیک) به زیبایی می‌تواند مادر باشد و همسر باشد و فرزند باشد و این اندیشه‌ی منسوخ و غلط "زنان دهنده‌اند و مردان گیرنده" را له کند و عبور کند به جهان فرا جنسیت....

 

راجع به بقیه مطالب یزدان بد عزیز اگر فرصت شد در پرستو و یا همین جا پاسخی خواهم نوشت.

 

****************

آداب جمع خوانی

برای جمع خوانی علاوه بر پیشنهادهائی که از سوی سبز عزیز و حسام مهربان  و بقیه دوستان  رسیده است  بد نیست به نکات زیر هم توجه شود

.

اول-  این جمع خوانی ما احتیاج به یک سر دبیر برای سازمان دهی برای بر قراری ارتباط ها و هماهنگی و نهایتا تنظیم یادداشت ها دارد. اگر سبز عزیز موافق باشد با اجازه  حسام عزیز  دوست دارم  این مسئولیت را بعهده او بگذارم . چون در گذشته هم دیده ام  در  کار ارتباط ها و هم اهنگی و غیره   موفق بوده است.   

 

دوم – جمع خوانی می تواند بصورت ماهامه باشد. از داستانهای انتخابی میشود لیستی تهیه نمود و هر داستانی که از طرف اعضا دوسوم رای را بیاورد برای خوانش انتخاب میشود.

 

سوم-  برای اینکه دیالوگ یادداشتها بصورت نمایشنامه های پوچ نباشد شاید بهتر باشد  در پایان هر ماه از پیام ها و نکات یادداشتها مجموعه ای تهیه شود. چیزی شبیه یک نمایشنامه و در جمع خوانی منتشر شود. من و کتیبه این کار را قبلا بصورت دیالوگ انجام میدادیم.  این خودش شاید بتواند نقش یک حمعبندی را داشته باشد.

 

از دیگر دوستانی که لطف کرده اند و پیامی در این بلاگ گذاسته اند صمیمانه تشکر میکنم و منتظر نظریات و راهبرد هایشان هستم و از تمام کسانی که میخواهند در این جمع خوانی شرکت فعال داشته باشند با آغوش باز قدوم شان را بروی چشم می گذارم. هرچه تعداد این جمع بیشتر باشد تنوع نوشته ها و درنتیجه بازتابی متعالی تر خواهد داشت. من فکر میکنم سبز و حسام  عزیز نیز در این زمینه با من هم باور باشند. با درود فراوان از همه دوستان .

فریدون

 

گامی در دیار نماد ها - شماره سه

۱- مطالبی که آقای امیر حسین یزدان بد نویسنده بلاگ سیاه های یک تیله باز لطف کرده نوشته بسار جالب است. تقریبا با اکثر مطالب آن موافق ام. از ایشان چند داستان خوانده ام. داستان (بوی کرفس) یکی از داستانهای خوب ایشان است

۲- پیشنهاد حسام در مورد آداب جمع خوانی مورد قبول من است. منهم با نظر سبز موافقم و معتقدم که حتما نیازی نیست که داستان در زمینه زن باشد.

۳- این داستان ( قابله سر زمین من) پاک مرا گرفته است. خیلی حرفها دارد که برای من روشن نیست. در نتیجه نمیتوانم در نهایت یک جمعبندی برای آن بنویسم. برای من هر جمله این داستان معمائی است که کلی گفتگو و بحث لازم دارد. ولی می بینم قبل از تولد این نوزاد دوستان در فکر انتخاب داستان بعدی هستند. 

ترجمه چشم اندازی از پل اثر آرتور میلر {چشم اندازی از پل}


داستان گریف اثر آنتوان چخوف {گریف}
فریدون

آداب جمع خوانی

همراهان جمع خوانی  سلام. در مورد ادامه کار جمع خوانی چند نکته هست که باید بگویم. اول اینکه عنوان جمع خوانی را من از ماهنامه «کارنامه » قرض گرفتم که جمع خوانی های پر و پیمانی از نویسندگان ایران و جهان داشت که هنوز هم نمونه اند و صد حیف  کارنامه ای را که هوشنگ گلشیری بنا کرد توقیف کردند.

1-     برای نوشتن از اثری که می خوانیم چند پیشنهاد دارم :

-         هرکس که می نویسد نوشته هایش را به سه مطلب جداگانه تقسیم کند. مطلب اول نگاه اولیه به داستان باشد. مطلب دوم پس از خواندن نظرات دیگران و بررسی عمیق تر داستان و مطلب نهایی جمع بندی آن شخص از اثر باشد. اینطوری از پراکندگی نوشته ها جلوگیری می کنیم و بحث به یک چهارچوب فرضی محدود می شوند. 

-         پیام هایی که دوستان علاقمند می نویسند آنهایی که قابل توجه باشند را در متن صفحه بگذاریم تا از قالب تنگ قسمت پیام ها بیرون بیاید و بیشتر دیده و خوانده شود.

2-     درباره روند خواندنی ها باید بگویم که باز برای جلوگیری از پراکندگی باید خودمان را محدود کنیم. وگرنه ادبیات دریایی است که آدم به راحتی درآن غرق می شود! هرچند که از یک نظر چه بهتر که آدم در ادبیات غرق شود تا در کثافت زندگی عادی. پیشنهاد می کنم رمان ها را کنار بگذاریم چون خواندنشان زمان بیشتری می طلبد و با به روز شدن به موقع که جزو اصول این رسانه است همخوانی ندارد. هرچند که من شخصا از رمان بیشتر لذت می برم تا داستان کوتاه و نمایشنامه . می شود در مورد رمان های مهم و معروف که همه خوانده اند بحث کنیم.  پس می ماند داستان کوتاه و نمایشنامه و فیلمنامه که این آخری را هم کمتر می پردازیم چون عرصه محدودتری دارد و نمونه های برجسته اش به فارسی در وب نیست.

 

3-     دوستانی که می خواهند در جمع خوانی شرکت کنندد بی تعارف آثاری که فکر میکنند خواندنشان واجب است و به درد این کار می خورند پیشنهاد دهند. در پیشنهادها موجود بودن متن فارسی در وب را در نظر داشته باشید.

 

  • برای جمع خوانی بعدی تا به حال این پیشنهادات را داشته ایم:

-         نمایشنامه منظری از پل از آرتور میلر ( ترجمه : منیژه محامدی)

-         در ولایت هوا از هوشنگ گلشیری

-         بابوشکا از مرضیه ستوده

-         زنی که مردش را گم کرده بود از صادق هدایت

-         یکلیا و تنهایی او / تقی مدرسی
دختران تتوآن / طاهر بن جلون نویسنده معاصر عرب


 

  • یکی از دوستان ( تیله باز ) پیشنهاد کرد حالا که بحث جهان زنانه و فمینیسم  پیش آمده داستان های زنانه را ادامه دهیم تا به جایی برسیم. به نظرم پیشنهاد خوبی است. در این مورد می شود به آثار زیر فکر کرد:

-         به کودکی که زاده نشد / اوریانا فالاچی

-         ماجرای عشقی دون پرلن پلن با بلیزه در باغچه اش / لورکا

-         زنان بدون مردان / شهرنوش پارسی پور

-         داستان های غزاله علیزاده ( به دلیل انکه این نویسنده مهم را کمتر شناخته ایم)

-         داستانی از سیمین دانشور ( به دلیل اهمیت او دربین نویسندگان زن ایران)

-         زن زیادی / جلال آل احمد

  • روال کار می تواند اینگونه باشد که بعد از انتخاب داستان مدتی مثلا یک هفته فرصت دهیم تا همه بخوانند و بعد نوشتن را شروع کنیم.

از همراهی همه تان ممنونم

حسام